روز بعد وقتی پرده را کنار زدم چشمم به جوانههای سبزی خورد که از لای آخرالزمانِ گلدان شعمدانی سر برآورده بودند؛ برگ های ریز تازه، ساقههای نوجوانی که امید به زندگی در تن تازهشان میدرخشید.
چند دقیقهای پشت پنجره ایستادم و این صحنه را تحسین کردم. شمعدانیها اهل شکست خوردن نیستند. گاهی میمیرند اما میدانند که مرگ هم همیشگی نیست. شمعدانی من شبیه به همان سرباز زخمی رها شده در مخروبه بود. همه فکر میکردند مرده و به زودی شام گرگهای شکمباره خواهد شد، اما با ذرهای آب، خودش را از نو ساخت.
به برگهای مردهاش نگاه کرد و گفت: خیالی نیست. برگ تازه ای جوانه خواهد زد. بیشتر خواهیم شد. قوی تر. زنده تر. جوانهها را که دیدم آبپاش را پر کردم و با احترام، بارانی بر خاکش باریدم و تکههای خشکیده را جدا کردم. این گیاه لایق بهترینها بود. همهی آنهایی که زود تسلیم لشکر شکستخوردگان نمیشوند، لایق بهترینها هستند.
#آنالی_اکبری
مسافر خسته شب...برچسب : نویسنده : 6dosjon13 بازدید : 141