دعا میکردم ذهن تیره از خاطرات ابریام شفاف شود. میدانستم درون دنیا گم شدهام و فقط تماشایش میکنم. میدانستم در تقلا هستم تا بفهمم چرا همیشه احساس میکنم بیرون از قابِ همهچیز ایستادهام.
#ژاکلین_وودسن
از کتاب: بروکلینی دیگر
پ.ن:گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم ؟ آن دل کجا بَرم ؟؟؟؟
مسافر خسته شب...برچسب : نویسنده : 6dosjon13 بازدید : 135